...


در آغوشت که جا میگیرم ، عمیق تر گناه میکنم !
من این جهنم را که هوای بهشتی دارد ...
با هزاران بهشت خدا که بی تو هوای جهنم دارد ، عــــوض نــمــیـــکـــنــــم ...!
این اخــــریـــــن اتـــمام حجتم بود . . .

نظرات 2 + ارسال نظر
نامه ی بر گشتی دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:41

وقتی آعوشم برایت آتشی سوزان است پس چرا آنرا می طلبی
بگذار حل بشوی در سرمای وجودم
تو جهنم را فقط به اسم می شناسی من به اتش آن
اتشی که شراره اش به اندازه کوهها ست و اتشی که هیزمش امثال من است
تو جهنم را به اسم می شناسی من به آدرس
تو شنیده ای اسم غساق را آبی که داغ است و بد بو انگار شرابی از چرک و خون دمل های دهان باز شده را می بینی نه می خوری در حالیکه زبان از دهان از شدت تشنگی از دهان آویزان است

بابا جهنم شناس ما نشناس
.
.
.
در ضمن مرگ مرگه
وقتی چه بسوزی چه یخ بزنی میمیری
.
.
.
حداقل نوعشو که میتونم خودم انتخواب کنم
...

اسماعیل پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 http://manu2ma.persianblog.ir

سلام بر سیامک عزیز.
حالت خوبه سیامک جان.
متن قشنگی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد