لمسِ تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد
داغیِ لبت ، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
در آغوشت که جا میگیرم ، عمیق تر گناه میکنم !
من این جهنم را که هوای بهشتی دارد ...
با هزاران بهشت خدا که بی تو هوای جهنم دارد ، عــــوض نــمــیـــکـــنــــم ...!
این اخــــریـــــن اتـــمام حجتم بود . . .
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
ز من هر آنکه او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک
از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی
به یاد آشنا من
ستاره ها نهفته
در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من
هوای گریه با من
هوای گریه با من
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
میبینم صورتمو تو آینه
با لبی خسته میپرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می خواد؟
اون به من یا من به اون خیره شدم؟
باورم نمیشه هر چی میبینم
چشمامو یه لحظه رو هم میذارم
به خودم میگم که این صورتکه
میتونم از صورتم برش دارم
میکشم دستمو روی صورتم
هر چی باید بدونم دستم میگه
منو توی آینه نشون میده
میگه این تویی نه هیچ کس دیگه
جای پاهای تموم قصه ها
رنگ غربت تو تموم لحظه ها
مونده روی صورتت تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جا
.
.
آینه میگه تو همونی که یه روز
می خواستی خورشیدو با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونت شده
داری بی صدا تو قلبت میمیری
میشکنم آینرو تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه میشکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکش عکس منه
عکسا با دهن کجی بهم میگن
چشم امیدو ببُر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی میدن تمومشون
چون جویبارهایی کوچک
در نخستین ایستگاهها از پا در امدیم
من هیچ
حیف از تو که دریا را ندیدی
اعتراف تلخیست!
من به جای خالی اش
بیشتر از خودش عادت کرده ام . . . !