یادآوری

 یادم باشد که اگر یک پروانه برای بیرون آمدن از پیله اش ساعتها درد کشیده من برای آرامش امروزم سالها دردو رنج کشیده ام.

آرام و آهسته

بهش میگم: تو چرا اینقد یواش رانندگی میکنی؟  

میگه: دارم با فاصله پشت سر ماشین جلویی میرم، یواش که نیست. 

میگم: آخه اینجوری که تا صبح طول میکشه برسیم، یه بوقی چراغی چیزی ازش رد شو برو. 

میگه: اینو رد کردم، ماشین جلوییشو چی؟ 

میگم: خوب اونو هم رد کن برو!! 

میگه: اینجوری که تو میگی؛ اومدیم GTAبازی کنیم نه رانندگی! 

میگم: خوب آره مگه اشکال داره؟ هم حاله هم تماشا. 

یه نگا بم کرد، یه پوز خند نیم بند زد، یه سری تکون دادو با همون سرعت قبل به راهش ادامه داد. 

منم یه شونه بالا انداختمو تا خونه به این فکر می کردم که بابا این دیگه کیه؟ 

بزار ماشینم از تعمیرگاه در بیاد...... 

 

آرزو

آرزویم برایت این است: 

 

در میان مردمی که می دوندبرای زنده ماندن 

 

آرام قدم برداری برای زندگی کردن.

یابو؟!

 

ظهر بوداز داروخانه اومدم بیرون دیدم یه نفر مثل میر قضب 

وایساده جولو ماشینم  

مثل معلمایی که به دانش آموز خرفتو خنگشون نگاه میکنن 

با یه نگاه عاقل اندر سفیه چپ چپ زل زده بود به من که حالا  

به در ماشین رسیده بودمو داشتم بازش میکردم 

یه دفه با پرخاش گفتم: 

- چته؟ 

- تازه میپرسی چته؟ مرد حسابی ۱۵ دقیقس که منتظر جنابعالی 

هستم که بیای ماشینتو برداری من از پارک بیام بیرون برم دنبال بدبختیم 

تازه میپرسی چته؟ 

- خوب عجله داشتم جای پارک نبود تازه ایناها نگاه کن ۱۰تا ماشین دیگه  

هم مثل من دوبله پارک کردن طوری نشده که. 

- رو که نیست تازه میگی طوری نشده. 

- به من میگی پر رو مرتیکه ی ....؟ 

حالام که تو تختم دراز کشیدم و هنوز از ظهر   

درگیر اینم که بعضیا چقد خرن 

مرتیکه یابو  

رد پا!

 

کسی که آرامشم را به هم میزد 

ردپایش را گرفتم،خودم بودم

مسافری از قبرس

 هر چی براش بوق می زدم انگار نه انگار که گوش داشت 

آخه ثانیه شمار چراغ قرمز داشت صفر میشد ۱۰  

۹ 

۸ 

بووووووووووووق 

۶ 

۵ 

بوووووووووووووق 

۲  

۱ 

۰ 

۰ 

۰

 

سبز شد 

یه دفه انگار از خواب بیدار شد،حرکت کرد 

مردک نمی فهمه که باید مثل فورمول۱ زود تر از شللیک حرکت کرد 

اینجا مسابقست آخه 

بعد میرن از قبرس میارن 

نیارین بابا نیارین اووووووووووو اینجا پره زیادم داریم صادرم میکنیم

مرتیکه ی بی فرهنگ

 

 

بهش گفتم بورو کنار

گفت یه طرفه اومدی آقا

گفتم اومدم که اومدم همه میان بکش کنار تا رد شم

گفت نمیرم

منم رفتم پایین قفل فرمونو کشیدم به جونش

الانم از بازداشتگاه میام خیلی خسته ام

خیلی بی فرهنگ بود مردک زرت رفت شکایت کرد