حقیقت کلفته توی مخای تنگ نمیره..!
به تو مدیونم
غرورمو شکستی عین شیشه
به تو مدیونم
که کشتی دلمو واسه همیشه
به تو مدیونم
منو دادی به بی بها بهانه
به تو مدیونم
واسه بغض عمیق این زمانه
به تو مدیونم
شکستی حرمت شبو منو ماه
به تو مدیونم
کم آووردیو رفتی اول راه
به تو مدیونم
عزیزم واسه این حال مریضم
اگه مثل برج سنگی جلوی چشات میریزم
به تو مدیونم به تو مدیونم
به تو مدیونمو دینمو ادا میکنم
حتما
نشونت میدم چه رنجی داره هر چی کردی با من
واسه اینکه تو خجالت محبتات
نمونم
خدا آن حس زیبائیست که در تاریکی صحرا ..
زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را ...
یکی آهسته می گوید :
کنارت هستم ای تنها ..........
و دل آرام می گیرد . . .
لمسِ تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد
داغیِ لبت ، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
در آغوشت که جا میگیرم ، عمیق تر گناه میکنم !
من این جهنم را که هوای بهشتی دارد ...
با هزاران بهشت خدا که بی تو هوای جهنم دارد ، عــــوض نــمــیـــکـــنــــم ...!
این اخــــریـــــن اتـــمام حجتم بود . . .
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
ز من هر آنکه او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک
از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی
به یاد آشنا من
ستاره ها نهفته
در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من
هوای گریه با من
هوای گریه با من
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
میبینم صورتمو تو آینه
با لبی خسته میپرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می خواد؟
اون به من یا من به اون خیره شدم؟
باورم نمیشه هر چی میبینم
چشمامو یه لحظه رو هم میذارم
به خودم میگم که این صورتکه
میتونم از صورتم برش دارم
میکشم دستمو روی صورتم
هر چی باید بدونم دستم میگه
منو توی آینه نشون میده
میگه این تویی نه هیچ کس دیگه
جای پاهای تموم قصه ها
رنگ غربت تو تموم لحظه ها
مونده روی صورتت تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جا
.
.
آینه میگه تو همونی که یه روز
می خواستی خورشیدو با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونت شده
داری بی صدا تو قلبت میمیری
میشکنم آینرو تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه میشکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکش عکس منه
عکسا با دهن کجی بهم میگن
چشم امیدو ببُر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی میدن تمومشون
چون جویبارهایی کوچک
در نخستین ایستگاهها از پا در امدیم
من هیچ
حیف از تو که دریا را ندیدی
اعتراف تلخیست!
من به جای خالی اش
بیشتر از خودش عادت کرده ام . . . !
من انسانی قوی هستم
اما گهگاهی دلم می خواهد
کسی دستم را بگیرد و بگوید
همه چیز
درست
خواهد
شد
...
..
.
من هنوز هم نفهمیدم که
چرا بر خویشتن
هموار باید کرد رنج
آبیاری کردن باغی
کزان گل کاغذین روید
عجب اوسکولیه این رفیق ما، توی خلوت ترین خیابون دنیا داره رانندگی میکنه،
هیچ ماشینی از یک کیلومتریشم رد نمیشه، بازم برای گردش به چپو راست راهنما میزنه
100 بار بهش گفتم نکن این کارای فوفول بازیو، میخندن بهت، مگر میفهمه
همیشه با یه لبخند و سکوت که قیافشو میکنه عین اوسکولا جوابمو میده
نفهمه دیگه
اوسکوله دیگه
هه هه
راهنما
هوم
خیلی ممنون واسه هر چی که آوردی به سرم
خیلی ممنون ولی من به سادگی ازت میگذرم
من حواسم ....